مُذَکّر

فذکر انما انت مذکر

فذکر انما انت مذکر


بنده خدا

ایحسب الانسان ان یترک سدی(1)

 (آیا انسان تصور می کند که با وجود عقل و نیروی عمل ، خداوند او را مهمل و به حال خود می گذارد و به اوامر و نواهی خود مکلفش نمی سازد؟)

کسی که خود را آفریده خدا می شناسد و بقای خود را مرهون تدبیر حکیمانه او می داند، نمی تواند در مقابل اوامر پروردگار خود بی تفاوت باشد.

او با این واقع بینی و اندیشه نورانی ، جسم و جان خود، عقل و وجدان خود، غرایز و تمایلات حیوانی خود و خلاصه تمام ذرات وجود خود را آفریده خداوند می داند و معتقد است او خالق من و مالک واقعی من است.چنین انسانی ، بر خلاف دستور مالک حقیقی خویش قدم بر نمی دارد و به خود اجازه گناه نمی دهد و اگر چندی بر اثر غفلت به گناه آلوده شود، به محض آنکه فکر بندگی و عبودیت را در نهادش بیدار کنند و متذکرش سازند که مملوک پروردگار است و بنده و مملوک حق ندارد از فرمان مولا و مالک خود سرپیچی نماید، فورا متنبه می شود، تغییر روش می دهد و از گذشته خود پشیمان می گردد. و در آتیه ، از گناه و مخالفت مولای خویش باز می ایستد.

(بشَر بن حارث حافی)از اهل مرو بود. مدتی از عمرش به گناهکاری و شهوات غیر مشروع گذشت . روزی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از کوچه ای که بشر در آن بود، عبور می فرمود. موقعی که به در خانه بشر رسید، اتفاقا در باز شد، و یکی از کنیزکان بشر، از خانه بیرون آمد. کنیز حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را شناخت و آن حضرت نیز می دانست که این خانه بشر است . از کنیز سوال کرد: (آقای تو آزاد است یا بنده ؟)

جواب داد: (آزاد است .)

فرمود: (چنین است که گفتی ! زیرا اگر بنده می بود، به شرایط بندگی عمل می کرد و از آقای خود اطاعت می نمود.)

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت . کنیز به خانه برگشت و گفته امام را برای بشر نقل کرد.

سخن حضرت در نهاد او طوفانی برپا کرد و سخت منقلبش نمود. به عجله از جا برخاست و با پای برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رساند. به دست امام علیه السلام توبه کرد، گناهان را ترک گفت و راه اطاعت الهی را در پیش گرفت . چون موقعی که به حضور امام شرفیاب شد و توبه کرد پابرهنه بود به احترام آن لحظه سعادت بخش ، تا پایان عمر، کفش نپوشید و همیشه با پای برهنه راه می رفت . لذا معروف شد به بشر حافی ؛ یعنی پابرهنه .(2)

بشر که چندین سال با گناه و ناپاکی آلوده بود، با یک جمله کوتاه متنبه گردید و چنان منقلب شد که از گذشته خویش استغفار نمود و بقیه عمر را با پاکی و درستکاری گذراند.

او یک مرد الهی بود و به مالکیت خداوند اعتقاد داشت . موقعی که امام علیه السلام اندیشه مقدس و فکر ایمانی اش را یادآور شد و متوجهش ساخت که اگر خود را بنده و مملوک خدا می دانی ، باید به شرایط بندگی عمل کنی و ا ز اوامر ولایت سرپیچی ننمایی ، فورا اطاعت نمود و از رفتار ناپسند خود باز ایستاد.(3)

 

 

1- سوره مبارک قیامت ، آیه 36.

2- تتمة المنتهی ، ص 329.

3- آیة الکرسی ، پیام آسمانی توحید، ص 187.

 

 

 

 

نظرات  (۱)

  • محمدرضا سلمانیان نژاد
  • میشه فونت مطلب رو تغییر بدهید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.