هنگامى که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح ابن وصیف بودند گروهى از عباسیان نزد او آمدند و او را وادار کردند تا بر آن جناب سختگیرى کند.صالح گفت: من با او چه کار کنم دو نفر را که از بدترین مردم بودند بر وى گماشتم و لیکن آنان اکنون از عباد شدهاند و همواره به نماز و عبادت اشتغال دارند.پس از این دستور داد که آن دو نفر موکل را حاضر کنند.صالح به آنان گفت:واى بر شما این مرد با شما چه گفت که این طور تغییر حال پیدا کردید.گفتند: در باره مردى که شبها نماز میخواند و روزها را روزه میگیرد چه بگوئیم، وى با کسى سخن نمیگوید و جز عبادت به چیز دیگرى خود را مشغول نمیسازد.ما هر گاه به وى نگاه مى کنیم شانههاى ما میلرزد و حال ما تغییر میکند.هنگامى که عباسیان این مطلب را شنیدند مأیوسانه برگشتند.
وباردیگرهنگامی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را به نحریر سپردند، این مرد خبیث هم بر آن جناب سخت میگرفت و او را اذیت و آزار می رسانید، یکى از روزها زنش گفت: از خداوند بترس میدانى چه کسى را در منزلت زندانى کردهاى؟ زن در این هنگام شمهاى از عبادات و زهد آن حضرت را براى او ذکر کرد.
نحریر گفت: به خداوند سوگند او را بین درندگان خواهم افکند.و از ما فوق خود اذن گرفت و آنها هم او را آزاد گذاشتند. پس از این نیت شوم خود را به مرحله عمل رسانید و حضرت عسکرى علیه السّلام را در میان درندگان خون خوار افکند.و یقین داشتند که درندگان وحشى او را پاره پاره میکنند. و لیکن بر خلاف نظریه آنان مشاهده کردند که حضرت در میان سباع(حیوانات وحشی)نماز میخواند و درندگان هم پیرامون وى را گرفتهاند.بعد از این امر کرد امام علیه السّلام را از میان آنها بیرون کردند.
حضرت عسکرى علیه السّلام در اول ماه ربیع الاول مسموم شدند و در هشتم همین ماه که
سال دویست و شصت بود از دنیا رفتند.و از خود حجت منتظر قائم را به جاى گذاشت تا دولت حق را تشکیل دهد.حضرت عسکرى سلام اللَّه علیه ولادت حضرت حجت علیه السّلام را مخفى می داشت.چون خلیفه وقت کوشش داشت وى را بدست بیاورد. و جز گروهى از خواص شیعیان، دیگران وى را ندیدند و ما بعد از این در این موضوع بحث خواهیم کرد.
جعفر برادر امام حسن عسکرى علیه السّلام ترکه او را ضبط کرد و به خلیفه توسل جست تا کنیزان امام حسن عسکری علیه السّلام را تصرف کند، و به شیعیان که انتظار فرزند برادرش را داشتند و به وجود او معتقد بودند صدمات فراوانى رسانید و آنها را در حبس و زندانها کشانید و آنان را در رنج و محنت قرار داد، جعفر کوشش زیادى کرد تا خود را جانشین برادرش نماید و لیکن حرف او را قبول نکردند و او را کذاب گفتند و از وى برائت حاصل نمودند.[1]
[1] طبرسى، فضل بن حسن، زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام / ترجمه إعلام الورى - تهران، چاپ: اول، 1390 ق.