مُذَکّر

فذکر انما انت مذکر

فذکر انما انت مذکر


بعضی وقتا تو کارموم یه گره می فته وهرچه هم توسل می کنی اون گره باز نمیشه انگار خدا دیگه ما رو نمی بینه ودَر خونه هرکدام از ائمه روکه می زنیم هیچ اثری ندارد.

بعدماهم ازکوره درمی ریم و هرچه عقده داریم سر خدا وائمه خالی می کنیم.

چرا  بعضی وقتا این طوری میشه؟بعد از کلی فکر کردن و کلن جار رفتن برام با یه مثال روشن شد که همه کارای خدا با حکمته وما نادانیم.

اون مثال اینه که وقتی یه بچه داره با اسباب بازی هاش ،بازی می کنه یکدفعه میره سراغ یک چاقو تیز وما همین که این رو می بینیم چاقو رو ازجلو اون برمی داریم وبچه شروع می کنه درخواست کردن وماهم جواب اون رو نمی دیم ومی گوییم اگر آسمان هم به زمین بیاد من این چاقو رو به تو نمی دم چون خطرناکِ وخودتو با اون داغون می کنی.

قضیه ما هم مثل این بچه هست نمی فهمیم اون چیزی که از خدا می خواهیم به خیر ما هست یا به ضرر ما وخدا می داند واگر به خیر ما باشد می دهد واگر به ضررما باشد،ما هم هرچه دعا واستغاثه کنیم به ما نمی دهد،پس با صبر وحوصله به خدا عرضه کنیم هرچه خیرخودت هست به ما عنایت کن وما را برای خودت انتخاب کن.

نظرات  (۳)

قیاس جالبی بود...

احسنت...
صبر خیلی چیز خوبیه... دارم آدم صبوری میشم کم کم...
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.