مُذَکّر

فذکر انما انت مذکر

فذکر انما انت مذکر

قرآن کریم برای این‌که انسان‌ها را به خیر و سعادت‌شان هدایت کند آن را در سایه آخرت‌طلبی و کسب رضای خدا می داند، و در مقابل، برای آن که فریب زرق و برق‌های دنیا را نخورند، شیوه‌ هایی را به‌کار گرفته و به چند صورت مردم را روشن می‌کند که فریب نخورند و آخرت را ترجیح دهند. هم‌چنین منظور از این‌که فریب دنیا را نخورند، (این نیست که لذت نبرند یا در دنیا فعالیت نکنند)، بلکه منظور این است که لذت‌های دنیا را هدف اصلی قرار ندهند، و در مقام تزاحم با وظایفی که موجب سعادت آخرت می‌شود، آخرت را فدای دنیا نکنند. معنای حب دنیا این است، وگرنه کار کردن در دنیا با هر زحمتی هم که باشد، اگر برای خدا و انجام وظیفه‌ باشد خودش آخرت‌طلبی است و عبادت حساب می‌شود.

از جمله مطالبی که قرآن در این مقام بیان می‌کند مقایسه بین دنیا و آخرت است، از این جهت که لذت‌های دنیا هر قدر زیاد هم باشد توأم با آفات، بلیات، ضعف‌ها، بیماری‌ها و مشکلاتی است، افزون بر این‌که قابل محاسبه و پیش‌بینی دقیق هم نیست که چه وقت این لذت‌ها خاتمه پیدا می‌کند، یا اگر بلایی در راه است چه وقت می‌رسد. تدبیر الهی اقتضا کرده که بسیاری از آفت‌هایی که در دنیا واقع می‌شود قابل پیش‌بینی نباشد و به یک‌باره مردم با آن مواجه شوند، تا خیلی به لذت‌های دنیا دلبستگی پیدا نکنند. طبیعت بشر چنین است که برخی با این‌که ایمان به آخرت دارند و از لحاظ علمی، منطقی، عقلی و شرعی باور می‌کنند که آخرت هست، و خیلی هم بهتر از دنیاست، ولی در عین حال وقتی با لذت‌های دنیا مواجه می‌شوند این طور نیست که بتوانند به آسانی از آنها بگذرند. انسان غالبا تحث تأثیر ثروت و مکنت دنیوی دیگران قرار می‌گیرد و در دلش آرزو می‌کند که ای کاش ما هم این‌گونه بودیم!

داستانی که مربوط به این نکته می‌شود داستان قارون است. قارون از امت حضرت موسی علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام بود که خدا ثروتی به او داد و روز به روز بر ثروتش افزوده شد. آن قدر ثروت پیدا کرد که انبارهایش کلیدهای سنگینی داشت که حمل و نقل آن‌ها به دست گروهی از مردان  نیرومند انجام می‌گرفت؛ إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ1. مردم وقتی این ثروت را می‌دیدند که در جلوی چشمشان باعظمت جلوه می‌کرد، می‌گفتند: یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ،2ای کاش ما هم سهمی از این ثروت‌ها داشتیم! مثلا آهی می‌کشیدند و می‌گفتند: ما باید این‌‌جا با فقر زندگی کنیم ولی این یک چنین ثروتی دارد! تا این که بالاخره از قارون خواستند که زکات و وجوهات مالش را بپردازد. او خودداری کرد و بالاخره کفر ورزید. خدای متعال هم قارون را با همه اموالش در زمین فرو برد؛ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ3. آن‌گاه مردم متوجه شدند که به این ثروت‌ها نمی‌شود اعتماد کرد و این‌ها ملاک سعادت نیست. این ویژگی اختصاص به قارون و قوم موسی ندارد و همه ملت‌ها کمابیش این طورند. ثروت‌های دنیا قابل اعتماد نیست، جمع می‌شود و یک‌باره می‌پرد، برخلاف نعمت‌های اخروی که علاوه بر همه مزایای دیگر، این طور بلاها را هم ندارد. نعمتی که در بهشت به کسی می‌دهند دیگر گرفتنی نیست و همیشگی است.


1.قصص، 76.

2.همان، 79.

3.همان، .81


نظرات  (۱)

  • ....مسعود ....
  • خیلی طولانیه هااااا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.